فلسفه چیست؟ انواع شاخه‌های فلسفه

در طول تاریخ فلسفه یکی از دانش‌های مهم و تاثیرگذار بر زندگی بشر بوده است و انسان‌های بسیاری با تفکر در مسائل مختلف سعی در کشف حقایق گوناگون فلسفی کرده‌اند. با شناخت فلسفه و انواع شاخه‌های آن، شاید بتوان گفت مهمترین مسائل ذهنی انسان را میتوانیم مورد بررسی قرار دهیم. البته تفکر فلسفی یا اصطلاحاً فیلسوف شدن نیازمند مطالعات بسیار و شخصیت و روحیه خاصی است؛ به همین دلیل در هر دوره تاریخی، تعداد فیلسوفان بسیار معدود و انگشت شمار بوده‌اند. در این مقاله سعی میکنیم به نحوی ساده فلسفه و انواع شاخه‌هایش را شرح دهیم.

فلسفه و انواع شاخه های آن

فلسفه چیست؟

بسیاری فلسفه را با دوره کلاسیکِ یونانِ باستان و فیلسوفان بزرگی مانند افلاطون، ارسطو، سقراط و … میشناسند. جالب است بدانید که کلمه فلسفه نیز ریشه در لغتی یونانی (فیلوسوفیا) دارد که به معنی دانش دوستی یا عشق به دانش است. از معنی لغوی فلسفه که بگذریم، به معنی اصطلاحی آن میرسیم. در واقع فلسفه را میتوان دانشی تعریف کرد که مسائل و موضوعات گسترده‌ای را بررسی میکند. در فلسفه از چیستی هستیِ انسان تا چگونگی زیستن در این هستی بحث میشود.

البته ناگفته نماند که فلسفه شاخه‌های متنوعی دارد و در هر شاخه موضوع اصلیِ مورد بحث متفاوت است. بنابراین در طول تاریخ سوالات بی‌شماری درباره خدا، مذهب، جهان، انسان، زیبایی‌‌شناسی، اخلاقیات و … توسط فیلسوفان مطرح شده است. گفتنی است در مطالعه فلسفه و مطالعات فلسفی، منطق و استدلال به عنوان دو ابزار معمول شناخته می‌شوند. لازم به ذکر است که با مطالعه کتاب‌های فیلسوفان میتوان نتیجه گرفت که فلسفه بیشتر به سوالات انتزاعی و ذهنی بشر می‌پردازد و با تفکر بیشتر سروکار دارد تا عمل.

اما برخی نیز اعتفاد دارند که با حل شدن مسائل کلی که در ذهن ما وجود دارد، میتوان مسیر مناسبی را برای زندگی انتخاب نمود. همچنین فلسفه توانسته موجب پیشرفت علوم دیگری مانند روانشناسی نیز شود، به طوری زیگموند فروید به عنوان پایه‌گذار روانشناسی مدرن از فیلسوفان یونانی و آلمانی تاثیر و الهام بسیاری گرفت. به این ترتیب “هنری دیوید ثورو” فلسفه را وسیله‌ای را برای حل برخی مشکلات زندگی آن هم به شکل عملگرایانه میداند.

فلسفه چیست

انواع شاخه‌های فلسفه

با وجود اینکه مدت زمان زیادی از ابداع فلسفه به صورتی که اکنون میشناسیم گذشته، بشر همچنان درگیر و دار مسائلی مانند هستی، کیهان، عشق، عدالت، خدا، اراده، آزادی و … است. کنجکاوی آدمی و طرح سوالات متنوع درباره همه پدیده‌های هستی باعث شده فیلسوفان مختلف نگرش‌های متفاوتی را برای بررسی این مسائل داشته‌اند که موجب پدید آمدن شاخه‌های گوناگونی از فلسفه شده است.

بنیادی‌ترین و اصلی‌ترین شاخه‌های فلسفه را میتوان متافیزیک، معرفت‌شناسی، اخلاق، زیبایی‌شناسی، منطق و فلسفه اجتماعی و سیاسی دانست. شناخت شاخه‌های اصلی فلسفه موجب می‌شود انسان درکی بهتری از همه چیز به خصوص مسائل مهمی مانند زندگی و جهان هستی داشته باشد. در ادامه علاوه بر این شاخه‌های مهم و پایه‌ای فلسفه برخی از شاخه‌های فرعی را نیز بررسی خواهیم کرد.

  1. متافیزیک: فیلسوفان در متافیزیک واقعی یا غیرواقعی بودن هر چیزی را بررسی میکنند. همچنین سعی در یافتن مفهوم نهایی جهان دارند. در نگاهی جزئی‌تر میتوان گفت؛ در این شاخه از فلسفه در رابطه با اینکه امکان وجود یا عدم وجود چه چیزهایی ممکن است بحث می‌شود. علاوه بر آن ارتباط فضا و زمان و ذهن و ماده نیز از مسائل مطرح در این شاخه است. بنابراین میتوان انتظار داشت با مطالعه یک کتاب فلسفی از این شاخه به سوالاتی مانند آیا خدا وجود دارد؟ خودآگاهی چیست؟ و ماهیت حقیقت و سرشت واقعیت برخورد کنیم.

بر اساس یک سری اصول اساسی، زیرشاخه‌های متافیزیک شکل گرفته که سه موضع مهم آن شامل موارد زیر است:

  1. ایده‌آلیسم؛ در این مکتب فکری، فیلسوف معتقد است که آنچه در ذهن یا به عبارت بهتر فکر است واقعی است نه آنچه در قالب ماده است.
  2. ماتریالیسم؛ برخلاف ایده‌آلیست‌ها، ماتریالیسم‌ها معتقدند که ماده و حرکت واقعیت کلی است. لازم به ذکر است که طبیعت گرایی و پوزیتیویسم، شکل دیگری از ماتریالیسم هستند.
  3. دوگانه انگاری؛ فیلسوفان این مکتب فکری به نوعی تعادل را بین ماتریالیسم و ایده‌آلیسم برقرار کرده‌اند و به طور همزمان به فکر و ماده جایگاه یکسان می دهند.

فلسفه متافیزیک

  1. معرفت شناسی: در این شاخه از فلسفه به بررسی ماهیت دانش و سیر شناخت آن پرداخته می‌شود. فیلسوفان با معرفت شناسی تلاش می‌کنند دانش و شیوه‌های کسب آن را درک کنند. معرفت شناسی می‌کوشد درک کند که انسان دانسته‌ها و اطلاعات را چگونه و از چه طرقی به دست می‌آورد. همچنین معتبر بودن حواس و به طور کلی شناخت ادراک و حواس از مهمترین مسائل مطرح شده در این شاخه هستند.

در معرفت شناسی چهار رکن اصلی شناخت مطرح می‌شود که عبارت‌اند از  وحی الهی، تجربه، منطق و عقل، شهود که اندیشمندان بر این باورند این موارد تاثیر مهمی بر نحوه درک و آموزش دارند. همچنین گفتنی است در دوره‌های مختلف تاریخی فیلسوفان از نقطه نظرهای متنوعی به معرفت شناسی پرداخته‌اند؛ به عنوان مثال افلاطون سعی داشت درک کامل و بهتری از ذات دانش و سودمندی آن به دست آورد. از طرف دیگر جان لاک در تلاش بود تا نحوه کار ادراک انسان را بشناسد. به طور کلی میتوان معرفت شناسی را وسیله‌ای برای یافتن یک مسیر مناسب در هزارتوی ادراک انسان دانست.

معرفت شناسی

  1. منطق:

منطق که از نظر لغوی ریشه در نطق دارد، به معنی گفتار است و شخص با استفاده از آن و دلایل گفتاری مخاطب خود را تحت تاثیر قرار میدهد، همچنین در صورتی که شخص به حرفهای مخاطب خود گوش دهد به عنوان یک فرد منطقی شناخته می‌شود. در فلسفه بسیاری منطق را یک ابزار می‌دانند و با آن میزان اعتبار استدلال‌ها را می‌سنجند. زمانی که انسان تلاش میکند به حقیقت پدیده‌های درونی  و بیرونی نزدیک شود، با استفاده از منطق به کاوش در استدلال‌های مختلف می‌پردازد و برهان‌های مغالطه‌آمیز را از غیر آن تشخیص می‌دهد. در نتیجه می‌توان با منطق استدلال را سازماندهی کرد و ساختاری برای تفکر درست ایجاد کرد.

فلسفه منطق

  1. فلسفه‌های مضاف (خاص):

علاوه بر شاخه‌های اصلی فلسفه که به طور مختصر بررسی کردیم، موضوعات زیادی نیز وجود دارند که تحت عنوان فلسفه‌های خاص یا فلسفه‌های مضاف شناخته می‌شوند و اندیشمندان در آنها به طور تخصصی با دیدگاهی فلسفی کاوش می‌کنند؛ برای مثال بررسی فیلسوفانه ادبیات، موسیقی، شیمی، اقتصاد و … جزء فلسفه‌های خاص به شمار می‌روند. در ادامه مهمترین فلسفه‌های خاص، یعنی سیاست، اخلاق و زیبایی شناسی را به اختصار بررسی خواهیم کرد.

  • فلسفه اجتماعی و سیاسی

با مطالعه فلسفه اجتماعی و سیاسی میتوان اطلاعات خوبی در مورد نظام‌های حکومتی، عدالت اجتماعی، ارتباطات انسان‌ها، قدرت و کنترل جامعه کسب کرد. همچنین این شاخه از فلسفه کمک می‌کند تا درک ما از وضعیت اجتماعی-سیاسی هر جامعه‌ای جهتی سازگار با خود گیرد. امروزه این شاخه از فلسفه در بین مردم بسیار رایج شده است و عده بسیاری در تلاش‌اند تا سیر اندیشه‌هایی مانند فمنیسم، دموکراسی، کاپیتالیسم، سوسیالیم را بهتر درک کرده و با دید بازتری در جامعه حضور یابند.

  • فلسفه اخلاق

فلسفه اخلاق رفتار انسان‌ها را موضوع بحث خود قرار می‌دهد تا بتواند معیارهای مناسبی برای درستی یا غلطی آن بیابد. در این شاخه از فلسفه، فیلسوف تلاش می‌کند تا با جستجو در چهار چوب‌های اخلاقی، اصول دقیق‌تری برای قضاوت رفتار بشر به دست آورد و به درک بهتری از فضیلت‌ها و مسئولیت‌های اخلاقی انسان برسد.

  • فلسفه زیبایی شناسی

زیبایی شناسی یکی از جذاب‌ترین و دوستداشتنی‌ترین شاخه‌های فلسفه است که می‌تواند همه اقشار جامعه را با خود همراه کند. فلسفه زیبایی شناسی به ارزش گذاری هنر و هر پدیده دیگر و بررسی اینکه چه چیز واقعاً زیباست، میپردازد. جست و جو در ذات هنر و زیبایی و نحوه درک آن از جمله مهترین اهداف این شاخه از فلسفه است. با مطالعه فلسفه زیبایی شناسی میتوان با دیدگاهی عمیق‌تر به مسائلی مانند هنر، زندگی، عواطف انسان و پدیده‌های گوناگونی مانند یک درخت نگریست.

فلسفه های مضاف